چه پشمی؟!چه کشکی؟!
به نام خدای...
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد....
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 13:57 توسط happiness
|
ای تو آغاز تو انجام تو فرود !