دلمردگی!
به نام خدای...
دلمردگی
مرغ تنهایم
سرم در زیر بال بی کسی
ای رهایی بخش من
ای دست افسونکار عشق
یکدم آگاهی مرا از پرده های راز ده!
به نام خدای...
دلمردگی
مرغ تنهایم
سرم در زیر بال بی کسی
ای رهایی بخش من
ای دست افسونکار عشق
یکدم آگاهی مرا از پرده های راز ده!
به نام خدای...
اگر مانده بودی...
اگر مانده بودی ترا تا به عرش خدا میرساندم
اگر مانده بودی ترا تا دل قصه ها میکشاندم
به نام خدای...
من نمیدانم
و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان
این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش: چیزی از معجزه آن سوتر
ره نبرده ست به اعجاز محبت چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارد که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نمیداند در یک لبخند چه شگفتی هایی پنهان است !
من برآنم که درین دنیا
خوب بودن به خدا سهل ترین کار است
و نمیدانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است ؟
و همین درد مرا سخت می آزارد !
به نام خدای...

انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …
به نام خدای...

نذر کرده ام صد دور تسبیح …
اهدنا الصراط المستقیم …
شاید وقتی مرا می بینی دیگر راهت را کج نکنی …

به نام خدای...
خرابم …
خراب …
به اندازه همان قاضی که متهم اعدامی اش رفیقش بود.
به نام خدای...
وقتی که دیگر نبود ...
من به بودنش نیازمند شدم!
وقتی که دیگر رفت...
من در انتظار آمدنش نشستم!
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد...